۱۳۸۹/۱۰/۲۷

بار میبندم...

پای میپیچم و چون پای دلم میپیچید
بار میبندم و از بار فرو بسته ترم

با سلام خدمت مکیالی های عزیز
صحبت های انجام شده با عباس (مدیر وبلاگ) به این نتیجه رسید که دامنه وبلاگ را به وردپرس ببریم و از این به بعد در آنجا فعالیت کنیم.
آدرس جدید وب:
با "شهید جاوید ، شهید آگاه (1)" به روز هستیم.
منصور حلاج

۱۳۸۹/۰۹/۱۵

جنبش دانشجویی

به بهانه 16 آذر
موج چهارم
                                                                                                                                             
پيش نياز بحث درباره تقسيم بندي فعاليت هاي دانشجويي در ادوار مختلف، بیان تعريفي از مفهوم "جنبش دانشجويي" است. جنبش دانشجويي به حركت داوطلبانه، اختياري و مستقل دانشجوياني اطلاق مي شود كه با جهت گيري مشخص در پي ايجاد تغييرات اجتماعي-سياسي مورد نظر خويش هستند. اين سنخ از فعاليت هاي دانشجويي از اوايل دهه بيست و چند سال پس از تاسيس دانشگاه تهران (1313) به عنوان اولين دانشگاه ايران  آغاز شد و همواره با فراز و فرودهايي همراه بوده است. اغلب كارشناسان اين جنبش را بر اساس گفتمان غالب آن به سه دوره تقسيم كرده اند:
موج اول: چپ گرايي (1355-1322)
موج دوم: اسلام گرايي (1375-1355)
موج سوم: لیبرالیسم گرايي (از سال 1375)
آنچه كمتر بدان توجه شده بررسي "موج چهارم" جنبش است كه به اعتقاد نويسنده با روي كار آمدن دولت نهم و با ايجاد محدوديت هايي در فعاليت لیبرالیسم گرايان آغاز شد كه با نگاهي به پيشينه تاريخي جنبش دانشجويي بهتر مي توان آن را تحليل كرد:

موج اول

حزب توده در شهريور 1320 با آزادي گروه 53 نفره اي از فعالان چپ گرا تاسيس شد. اين حزب كه با خط مشي ماركسيستي به مبارزه با رژيم مي پرداخت علاوه بر فضاي كلي جامعه، به طور خاص تاثير شگرفی بر روند فعاليت هاي دانشجويي داشته است. در سال 1322 اتحاديه دانشجويي حزب توده در دانشگاه تهران تشكيل شد وبه فعاليت هاي گسترده اي پرداخت تا جائيكه رئيس اين دانشگاه اظهار داشت اکثر ۴۰۰۰ نفر دانشجوی این دانشگاه تحت تاثیر قوی از حزب توده قرار گرفته‌اند. محمد رضا پهلوي در بهمن 1327 در دانشگاه تهران مورد سوء قصد قرار گرفت و پس از اين واقعه فعاليت حزب توده غيرقانوني اعلام شد. كودتاي 28 مرداد 1332 عليه دولت مصدق و به دنبال آن سركوب احزاب سياسي و دستگيري و اخراج رهبران سازمان دانشجويي موجي از اعتراضات را در دانشگاه ها به همراه داشت. در 16 آذر 1332 حركت خودجوش دانشجويي در اعتراض به ورود نيكسون معاون رئيس جمهور آمريكا با مداخله نيروهاي نظامي همراه و باعث كشته شدن 3 تن از دانشجويان دانشكده فني شد. مبارزه علیه استعمار و امپرياليست، عدالت طلبي و فقر ستيزي را مي توان مهمترين شعارهاي دانشجويان چپ گرا دانست كه در جهت تحقق آن فعاليت مي كردند. اين فعاليت ها پس از برخورد سركوبگرانه رژيم تبديل به حركات مسلحانه شد. همچنین در این دوره می توان از دو جريان اسلام گرا و راست ليبرال به عنوان جريان هاي رقيب ياد كرد كه نفوذ چنداني نداشتند.

موج دوم

اولين انجمن اسلامي دانشجويان در سال 1322 در دانشكده پزشكي دانشگاه تهران تاسيس شد. در جلسات اين انجمن افرادي چون مهدي بازرگان، يدالله سحابي، محمود طالقانی و محمد تقي فلسفي سخنراني مي كردند. اهداف تاسیس این تشکل که در اساسنامه اولیه عنوان شده عبارتند از:
·         اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام
·         تلاش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان مخصوصاً جوانان روشنفکر
·         انتشار حقایق اسلامی به وسیلهٔ ایجاد موسسات تبلیغات و نشر مطبوعات
·         مبارزه با خرافات
نهضت امام خميني در 15 خرداد 1342 يكي از عوامل تقويت جريان اسلام گرا بود. همچنين مرگ مشكوك علي شريعتي و مصطفي خميني تاثير شگرفي بر گسترده شدن فعاليت هاي دانشجويان مسلمان داشت. در اين بين نهضت آزادي به عنوان خط سومي ميان ليبراليسم و اسلام گرايي و سازمان مجاهدين خلق با خط مشي اسلامي و منش ماركسيستي وارد عرصه فعاليت هاي سياسي در دانشگاه ها شده بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي اسلام گرايي تبديل به گفتمان غالب در دانشگاه ها مي شود. دفتر تحكيم وحدت مدتي پس از انقلاب شكل مي گيرد و تا بيش از يك دهه به عنوان موثرترين جريان دانشجويي شناخته مي شود. دانشجويان اين دفتر خود را آرمانخواه، عدالت طلب، استكبار ستيز، ياور فقرا در جنگ عليه اغنياء، مخالف سرمايه داري و استقلال طلب مي دانستند.
تسخير سفارت آمريكا در 13 آبان 58 توسط دانشجويان مسلمان پيرو خط امام با محوريت تشكيلاتي دفتر تحكيم وحدت مهمترين فعاليت اين دانشجويان به شمار مي آيد كه مقدمه اي بود براي استعفاي كابينه مهدي بازرگان كه خود در شكل گيري و تقويت انجمن هاي اسلامي نقشي كليدي داشت. به بهانه پاكسازي و اسلامي كردن دانشگاه ها و با اقدامات دانشجويان خط امام، جريان انقلاب فرهنگي شكل گرفت  و دانشگاه ها را به مدت 30 ماه به تعطيلي كشاند. در فاصله بين سال هاي 61-59 اين دانشجويان هسته هاي اوليه نهادهاي انقلاب تشكيل دادند. با آغاز جنگ و در دوران نخست وزيري ميرحسين موسوي این دانشجویان رسما وارد سياست و عهده دار پست هاي امنيتي-قضايي شدند.  با پيروزي هاشمي رفسنجاني در انتخابات 68 و گرايش او به آزادسازي اقتصاد بار ديگر مقابله دانشجويان با دولت بالا گرفت. از سوي ديگر شاهد تغيير در گفتمان جنبش دانشجويي در طول دوره 8 ساله ي رياست جمهوري وي هستيم كه آغازگر موج سوم اين جنبش است.

موج سوم

همزمان با روي كار آمدن دولت هفتم به رياست محمد خاتمي در خرداد 76 بار ديگر دانشجويان دفتر تحكيم وحدت پس از چند سال انزوا و محدوديت فرصت دخالت در امور سياسي را به دست آوردند اما اينبار با رويكردي متفاوت از گذشته. فروپاشي شوروي و تغيير و تحولات اساسي در سطح جهان باعث ظهور نوعي روشنفكري ديني در ايران شد كه اين تغييرات رويكرد جنبش دانشجويي هم تحت تاثیر خود قرار داد و آن را از چپ اسلام گرا به راست ليبرال تغيير داد. كليد واژه هاي اين گفتمان عبارت بودند از: دموكراسي، آزادي، جامعه مدني، حقوق بشر، حقوق شهروندي، اقتصاد آزاد و ...
در اين دوره بود كه جنبش دانشجويي بيشترين استقلال عمل را بدست آورد و تاثيرگذارترين و تعيين كننده ترين دوره خود را پشت سر گذاشت. در اين دوره تظاهرات و تحصن هاي زيادي در اعتراض به وقايع جاري كشور توسط دانشجويان رهبري شد . مهمترين آن را مي توان تظاهرات دانشجويي در اعتراض به توقيف روزنامه سلام (18 خرداد 78) دانست که با دخالت نيروهاي لباس شخصي و نيروي انتظامي منتج به درگيري هاي شديدي شد. رسيدن به خواسته هاي ليبرالي آنقدر براي دانشجويان اين دوره مهم بود كه گاه به افراط مي گراييد تا جائيكه عده اي شعار عبور از خاتمي را مطرح كردند. انشعاب دو طيف علامه و شيراز نتيجه اختلافات درون تشكيلاتي اين دفتر و برخي مداخله هاي ديگر بود كه در سال 1381 روي داد.

موج چهارم

ايجاد اختلاف در بدنه جناح حاكم در دوران اصلاحات و همچنين ردصلاحيت هاي گسترده فرصت مناسبي براي محمود احمدي نژاد و تيم اش به وجود آورد تا با دادن شعارهايي همچون "عدالت طلبي" و "مهرورزي" اعتماد بخش قابل توجهي از مردم و دانشجويان را به خود جلب كرده و پيروز انتخابات شوند. ديري نپاييد كه عدم تحقق برخي شعارهاي دولت اعتراض اقشار مختلف مردم و دانشجويان را برانگيخت. بيشترين انتقادات دانشگاهي به عملكرد دولت از سوي دانشجويان موج سومي مطرح مي شد كه اينبار در كنار خود دانشجويان ديگري را مي ديدند كه با وجود داشتن اختلافات ايدئولوژيك، در انتقاد به دولت با آن ها همصدا بودند. از سوي ديگر عده ي ديگري از دانشجويان كه احمدي نژاد را احياگر شعارهاي انقلابي و آرمان خواه مي دانستند به حمايت از او پرداختند. در اين ميان برخوردهاي امنيتي با دانشجويان معترض و تعصب برخي دانشجويان در حمایت از دولت موجب راديكال شدن فضا و ايجاد درگيري هاي شديدی می شد. انتخابات 88 فرصت ديگري بود تا دانشجويان با ورود به عرصه تبليغات انتخاباتي منادي حيات و تاثيرگذاري جنبش دانشجويي باشند. دو طيف غالب با رويكردهايي متضاد در دانشگاه ها كه يكي در حمايت از احمدي نژاد و ديگري در حمايت از موسوي تشكيل شده بود فعال ترين قشر مردمي بودند كه در كنار ساير اقشار موجب مشاركت 85 درصدي واجدين شرايط در انتخابات شدند. مخالفت اكثر دانشجويان با احمدي نژاد و اقبال بخش عمده اي از آن ها به ميرحسين موسوي از موارد انكارناپذير در جريان انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري بود. اعتراض به نتايج انتخابات كه با تظاهرات گسترده مردم تهران پس از اعلام پيروزي احمدي نژاد در انتخابات آغاز شد حوادث ناگواري را به دنبال داشت كه بيان همه ي آن ها در اين مجال نمي گنجد. بازتاب برخی از این حوادث چون قتل ندا آقا سلطان، كشته شدن سه جوان در بازداشتگاه كهريزك و حمله لباس شخصي ها به كوي دانشگاه به شدت احساسات دانشجويان را جريحه دار كرد و اعتراض آن ها را برانگيخت. ديگر اعتراضات به عملكرد دولت محدود نمي شد بلكه آن ها برخوردهاي بخش هاي مختلفي از حاكميت چون قوه قضائيه، نيروي انتظامي، سپاه پاسداران و ... را مورد انتقاد شديد خود قرار مي دادند. فارغ از اينكه جواب هاي قانع كننده اي به برخي سئوالات در مورد حوادث بعد از انتخابات ارائه نمي شد عده زيادي از دانشجويان اخراج يا تعليق شدند. به علت سركوب تحرکات دانشجويي امروز در عمل شاهد فعاليت هاي اعتراضی كمي از جانب آن ها هستيم اما بايد ديد چه كساني امروز به عنوان فعالان دانشجويي در جامعه مطرح مي شوند؟
اين دسته از دانشجويان كساني اند كه فعاليت خود را در بسيج دانشجويي، جامعه اسلامي دانشجويان، جنبش عدالت خواه دانشجويي و نسخه استحاله شده ي تحكيم وحدت ادامه مي دهند. مطالبات آن ها عبارتند از: عدالت طلبي، مبارزه با استكبار جهاني، فقر ستيزي و ... .
با اينكه اين گروه از دانشجويان انتقاداتی به دولت دارند اما هنوز رئيس دولت را فردي مناسب براي رسيدن به اهداف انقلاب دانسته و در شرايط فعلي مصلحت را در دفاع از او مي دانند. مطالبات این دانشجویان و حمایت حاکمیت از فعالیت های آن ها بیش از هر چیز یادآور موج دوم جنبش دانشجویی است. سئوالی که ذهن نویسنده این سطور را به خود مشغول کرده این است که آیا آن ها نیز سرنوشتی مشابه دانشجویان پیرو خط امام خواهند داشت؟

به قلم مرتضی

۱۳۸۹/۰۸/۱۳

تاریخ معاصر- دکتر حسین فاطمی




به مناسبت پنجاه و ششمین سالگرد شهادت دکتر فاطمی


سید حسین فاطمی در سال 1269 شمسی در نائین به دنیا آمد. پدرش سید علی سیف  العلماء از روحانیون آن شهر بود. حسین پس از پایان تحصیلات ابتدایی به اصفهان رفت. در دوره تحصیلات دبیرستانی در تهیه و تنظیم  مطالب روزنامه باختر به برادرش نصرالله کمک میکرد و در این امر تجربه های فراوانی کسب کرد. پس از پایان دوره متوسطه  در سال 1316  به منظور تحصیل در دانشگاه و قبول مسئولیت در یک روزنامه بهتر به تهران امد و چون با سبک ور وش  روزنامه  ستاره که آن زمان به دست احمد ملکی و همکاری چند تن از ازادی خواهان منتشر می شد آشنایی داشت، به ملکی مراجعه کرد و در سال 1318 ابتدا با سمت مدیر داخلی و سپس سردبیری به کار پرداخت. در سال 1319 که برادرش نصر الله که شهردار شیراز شده بود، از ملکی تقاضا کرد که موافقت نماید تا حسین برای اداره روزنامه باختر به اصفهان برود. حسین به اصفهان رفت و روزنامه باختر را شخصا زیر نظر داشت و اداره می کرد. در وقایع 1320 حسین به اتهام انتشار اعلامیه بر ضد حکومت وقت بازداشت شد و در اصفهان زندانی شد. پس از استعفای رضا شاه به تهران آمد و روزنامه باختر را در تهران راه اندازی کرد. حسین فاطمی به تنهایی به انتشار روزنامه مشغول شد و خودش تهیه و تنظیم مقالات را بر عهده گرفت و به تدریج روزنامه اش در میان مردم جای باز کرد. حسین فاطمی از همان هنگام به مبارزه با توده ای ها پرداخت. ولی در عین حال عضو جبهه آزادی شد که هدفش مبارزه با سانسور و اختناق و جلوگیری از توقیف مطبوعات بود. در نشست های جبهه ازادی برخورد های تندی میان حسین فاطمی و روزنامه نگاران حزب توده مانند ایرج اسکندری، دکتر راد منش، دکتر کشاورز در می­گرفت. این درگیریها سبب شد که روزنامه های حزب توده سخت به حسین فاطمی حمله کنند و این مبارزه سالها ادامه داشت. در سال 1324 فاطمی برای شرکت در کنفرانس بین المللی کار به ژنو رفت و از همان جا به منظور تحصیلات راهی پاریس شد. حسین فاطمی با محمد مسعود مدیر روزنامه مرد امروز دوستی و همفکری شدیدی داشت. در نتیجه در دوران تحصیل مرتب مقالاتی را برای نشریات ستاره و مرد امروز می فرستاد که در هر دو نیز چاپ می شد. مقالات فاطمی رنگ و بوی ضد کمونیستی داشت و بیشتر در آنها به حزب توده و دموکراتهای آذربایجان حمله می شد. در 23 بهمن 1326 یار دیرینه او محمد مسعود به دست عوامل حزب توده به قتل رسید. در سال 1327  به ایران باز گشت و دوباره روزنامه باختر را منتشر کرد و در اولین شماره در 8 مرداد 1328 در مقاله های پر شور خود خواهان استقرا دموکراسی واقعی و انتخابات آزاد شد و نوشت:
    "من با تو ای خواننده  عزیز یک بار دیگر  عهد و و پیمان می بندم که تا جان در بدن دارم در راه حفظ منافع  ملی تو همچون سربازی  فداکار در پیکار باشم."
او در تحصن دکتر مصدق و یارانش در دربار در 22 مهر 1328  شرکت کرد و در جلسه ای که در احمد اباد محل تبعید دکتر مصدق بود در نطقی چنین اظهار داشت :
" اکنون که فوائد کار دسته جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت و نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید چه خوب است که این عده برای کارهای مهم سیاسی دست به دست هم داده و به نام جبهه ملی و تحت نظم و دیسیپلین خاصی شروع به مبارزه برای پیشرفت اهداف مختلف نمایند."
از آن پس دکتر فاطمی سرپرستی کمیسیون تبلیغات جبهه ملی را برعهده گرفت و در روزنامه باختر به عنوان ارگان رسمی جبهه ملی به فعالیتش ادامه داد. دکتر فاطمی با نقش فعال خود در مطبوعات عملا این نکته را بطور برجسته به دکتر مصدق خاطر نشان کرد که تبلیغات و مطبوعات آزاد تا چه حد می تواند اهمیت داشته باشد و نقش ارزنده را در روشنگری مردم در بسیاری از مسائل داشته باشد و کارآئی دکتر فاطمی در پیشبرد اهداف جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق فوق العاده مفید افتاد و از این رو بود که دکتر مصدق ارزش و اهمیت خاصی برای نظرات دکتر فاطمی قائل بود. دکتر فاطمی مدافع سرسخت ملی شدن نفت در سراسر کشور بود و به شهادت دکتر مصدق اولین کسی بود که پیشنهاد ملی شدن نفت را مطرح ساخت:
         " اگر ملی شدن  صنعت نفت خدمت بزرگی بود که به مملکت شده ، باید از کسی که اول این پیشنهاد را کرد تشکر کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است  که روزی در خانه جناب اقای نریمان پیشنهاد خود را داد .و عده ای از نماینگان جبهه ملی که در ان جلسه حضور داشتند به اتفاق  تصویب نمودند . رحمت الله علیه در تمام مدتی که با بنده کار میکرد یک ترک اولی  هم از آن بزرگوار دیده نشد ."
                                          دکتر محمد مصدق
در اردیبهشت 1330 که دکتر مصدق نخست وزیر شدند، دکتر فاطمی را به سمت معاونت سیاسی و پارلمانی خود برگزید و با نظر به اینکه به علت ضعف جسمانی و کسالت نمی توانست هر هفته خبرهای جاری کشور را مانند دیگر نخست وزیران به اطلاع شاه برساند، قرار بر این شد که دکتر فاطمی عهده دار این امر شده و گزارشات مملکتی و هفتگی دولت را هفته ای یک بار به شاه اطلاع دهد.
او در نخستین ملاقات با شاه، از او خواهش کرد نظر به اینکه تعارفات درباری و اصطلاحات تشریفاتی را بلد نیست شاه به وی اجازه دهد تا گزارش ها را به شکل معمولی و با کلمات و تعارفات ساده بیان نماید و این طرز صحبت او حمل بر بی ادبی نگردد و شاه قبول کرد. 
در یکی از ملاقات ها شاه از دکتر فاطمی گله کرد که چرا در روزنامه خود تا این حد به پدرم که جز به خدمت به ایران کاری نکرده است و سرانجام هم آواره از وطن شد و در غربت درگذشت، به بدی یاد می­کنی؟
دکتر فاطمی پاسخ داده بود :
پدر شما بیست سال دیکتاتوری کرد. ظلمی که او و اطرافیانش به مردم کردند بسیار وحشتناک است. امکان نداشت بتوان فرض کرد که او با هوشیاری که داشت از این ماجراها آگاه نبوده است. بنابراین او از ظلم و فسادها اگاهی داشت و در نتیجه مقصر می باشد. از سوی دیگر پدر شما از همان سالهای اولیه به جمع آوری مال و اموال پرداخت و مستغلات مردم را به نام خود می کرد. بنابراین بهتر است شما حساب خود را از پدرتان جدا کنید زیرا شما در سوئیس تحصیل کرده اید و با دموکراسی اشنایی دارید. انتظار مردم از شما این است که روح دموکراسی را در کار خود کاملا رعایت کنید.
 این اندرز و دلسوزی نه تنها در شاه اثر نکرد بلکه از همان لحظه کینه او را به دل گرفت و تصمیم گرفت جدا سازی یاران مصدق را از دکتر فاطمی که از نزدیکترین دوستان و وفادارترین یاران او بود اغاز کند. به همین دلیل دست به ترفندی موزیانه زد و به گفته دکتر فاطمی : 
"امروز شاه پس از شنیدن گزارش دولت با شیطنت خاص خود از سر دلسوزی گفت: اعتراف باید کرد که دکتر مصدق به دلیل ان همه زحمت و فداکاری و جانفشانی و کارهای سنگین، به لحاظ کهولت سخت خسته و فرسوده شده است و نیاز به استراحت دارد. به نظر من ضمن تشکر و تجلیل فراوان از وی، شخص فعال دیگری از همکارانش مثل شما جای اورا بگیرد تا بتوانید دنباله این نهضت را ادامه بدهید."

شاه با چنین وعده ای سعی داشت تا در دل فاطمی وسوسه ایجاد کند و او را به سوی خود بکشاند. به همین دلیل دریکی از ملاقات ها ضمن تشکر از دکتر فاطمی، یک قطعه نشان همایونی درجه یک با حمایل به اعطا کرد. دکتر فاطمی با هوش و درایت خاصی که داشت بیدرنگ دریافت که شاه با این مانور ها سعی دارد تا او را از رهبر ملی دور سازد و جبهه ملی را بیش از پیش تضعیف کند. از این رو بشدت از این ماجرا نگران شد تا جایی که اجازه نداد خبر اعطا ی نشان در مطبوعات انعکاس یابد و جریان را تمام و کمال به اطلاع دکتر مصدق رساند. شاه این ترفند را در مورد حسین مکی بکار برد و عین همین جملات را در یک ملاقات خصوصی با او تکرار کرد. متاسفانه مکی در این راه افتاد و فریب خورد و به دشمنی با مصدق و جبهه ملی کمر بست و از سرباز فداکار وطن به سرباز گناه کار وطن تبدیل گشت.
دکتر فاطمی در 22 بهمن 1330 د ر مراسمی که بر سر مزار محمد مسعود در گورستان ظهیر الدوله شمیران برگزار شد درحالیکه مشغول سخنرانی بود مورد سوء قصد نوجوانی بنام مهدی عبد خدایی قرار گرفت که از فاصله نزدیک گلوله ای به شکم او شلیک کرد. عبد خدایی از جمعیت فدائیان اسلام بود و نظر به این که نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام در زندان بسر می برد، بدستور عبدالحسین واحدی، این سوء قصد را انجام داد و گفته بود: "حالا که به دکتر مصدق دسترسی نداریم معاونش را می کشیم."
در انتخابات دوره هفدهم قانون گذاری که همزمان با این حادثه انجام شد دکتر فاطمی از تهران به نمایندگی انتخاب شد ولی به خاطر وضع نامساعد مزاجی کمتر در جلسات حاضر می شد. تا اینکه دکتر مصدق در سال 1331 او را به سمت وزارت خارجه تعیین کرد. نخستین اقدام دکتر فاطمی در این سمت قطع روابط با انگلیس بود که این کار دشمنی انگلیس ها را نیز به کینه شاه نسبت به او افزود. دکتر فاطمی در وزارت خارجه دست به اصلاحات اساسی زد. او قصد داشت 85 نفر از کارمندان آن وزارت خانه را که عموما بیکاره و پوسیده و متعلق به خانواده های اشراف قدیمی بودند را اخراج کند و به جای آنها جوانان تحصیل کرده و میهن پرست را استخدام کند که متاسفانه فرصت نیافت. اساسنامه جدید وزارت خارجه که مدیون دکتر فاطمی و همکارانش بود در صورتی که به اجرا در می آمد محیط این وزارت خانه را بکلی عوض می کرد و برای کارمندان فعال و خدمتگذار امنیت شغلی به وجود می اورد. از آنجاییکه دکتر فاطمی خودش روزنامه نگار بود، دائما با خبرنگاران در تماس بود و ضمن مصاحبه های مطبوعاتی مدیران و خبرنگاران جرائد را در جریان تحولات روز قرار می داد و حتی از انان نظرات مشورتی می گرفت. این کار تا آن زمان بی سابقه بود و بعد از آن هم دیگر تکرار نشد.
در 25 مرداد 1332 که نخستین کودتای گارد شاهنشاهی صورت گرفت سربازان گارد به خانه دکتر فاطمی ریختند و اورا کتک زدند و به بازداشتگاه گارد بردند. ضمنا با همسرو فرزند خردسال وی بد رفتاری کردند و انان را نیز مورد ضرب و شتم قرار دادند. ولی چند ساعت بعد که کودتا شکست خورد مهندس زیرک زاده، دکتر فاطمی و حق شناس را ازاد کردند. دکتر فاطمی یکسره به خانه دکتر مصدق رفت و با عصبانیت خواستار تشکیل محاکمه صحرایی و مجازات کودتاچیان شد، ولی وقتی دکتر مصدق زیر بار چنین کاری نرفت به دکتر شایگان، دکتر صدیقی و لطفی وزیر دادگستری دستور داد بنشینند و قانونی در این زمینه بیابند، فاطمی در میتینگ پنجاه هزار نفری عصر آن روز سخنرانی سختی بر علیه شاه ایراد کرد و در سر مقاله روزنامه باختر نوشت: "دربار پهلوی روی دربار ملک فاروق را سفید کرد"
در روز 28 مرداد، دکتر فاطمی تا ظهر در خانه مصدق حضور داشت ولی در آن هنگام به صلاحدید نخست وزیر و جمعی از حضار که از سرنوشت فاطمی نگران بودند، آنجا را ترک کرد و به مخفیگاه رفت. او در خانه ستوان محسنی در نزدیکی میدان تجریش (کوچه رضایی شماره 21) پنهان شد و تا اسفند 1332 که توسط سرهنگ مولوی دستگیر شد در همانجا بسر برد.
ماجرای حمله شعبان بی مخ و چاقو کشان دولتی به دکتر فاطمی در برابر کاخ شهربانی، هنگامی که از نزد سرتیپ تیمور بختیار فرماندار حکومت نظامی تهران خارج می شد مشهور است. در این جریان دکتر فاطمی چند زخم چاقو برداشت و اگر خواهرش خود را روی او نمی انداخت، بدون تردید کشته میشد. در نتیجه او را به بیمارستان ارتش بردند و تحت عمل جراحی قرار دادند. در تیرماه 1333 دادستان نظامی دستور داد تا دکتر فاطمی را به زندان در لشکر 2 زرهی انتقال دهند. پزشکان معالج صورت جلسه ای را امضا کردند که بر لزوم  عمل جراحی فوری دیگری حکایت می کرد ولی دادستان ارتش به ان وقعی ننهاد. دادگاه نظامی مامور محاکمه دکتر فاطمی، دکتر شایگان و مهندس رضوی در مهر ماه 1333 تشکیل شد. در جلسات دادگاه دکتر فاطمی را با امبولانس و بر روی برانکارد می آوردند و او قادر نبود بر سر پا بایستد. دادگاه نظامی پس از ده روز حکم قطعی اعدام فاطمی را صادر کرد. پس از آنکه سرتیپ ازموده حکم را به نظر شاه رساند، شاه زیر حکم نوشت: "فعلا حکم اعدام متوقف بماند." دو روز بعد سر تیپ ازموده، سرلشکر هدایت و سرتیپ بختیار تقاضای شرفیابی به حضور شاه را کردند و خواستار اجرای سریع حکم اعدام فاطمی شدند. آزموده ضمن نوعی اعتراض گفت:
ما بیش از 30 افسر را به جرم خیانت به شاهنشاه اعدام کردیم، حالا چرا یک غیر نظامی اعدام نشود؟
در نتیجه شاه صریحا دستور اعدام دکتر فاطمی را صادر کرد.
در ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه 19 ابان 1333 تیمور بختیار و سرتیپ آزموده و عده دیگر به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را به وی ابلاغ کردند. آزموده گفت: "اگر وصیتی درید بفرمایید ، شما که  مکررمیگفتید از مرگ ابائی  ندارید !  مرگ حق است !"
دکتر فاطمی نگذاشت حرفش تمام شود و پاسخ داد: "آری اقای آزموده مرگ حق است، من از مرگ ابایی ندارم آن هم چنین مرگ پر افتخاری، من می میرم که نسل جوان از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند، من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از اینکه تا در بار هست انگلیس به سفارت نیاز ندارد"
هنگامی که او را برای اعدام می بردند آزموده از او پرسید اگر خواسته ای دارید بگویید ، فاطمی گفت خواسته های من دیدن خانواده ، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران می باشد . که آزموده می گوید هنوز هم دست از سر این مرد برنمی داری ؟ قبل از اجرای حکم فاطمی به آزموده گفت "اقای ازموده مرگ بر دو قسم است: مرگی در رختخواب ناز .... مرگی در راه شرف و افتخار و من خدا را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم، خدارا شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و و استعمار زده ایران ادا کردم و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند."
مقامات نظامی در مورد روحیه اش به خبرنگاران گفتند: او بقدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد و از اوضاع خبر نداشت باورش نمی شد که او کسی است که چند دقیقه دیگر باید تیرباران شود و وصیت نامه اش را نوشته است! وقتی اورا سوار آمبولانس کردند سیگار خواست و آن را با وضع خاصی گوشه لب نهاد و ثابت کرد که واقعا هراسی از مرگ ندارد. هنگام اجرای حکم در حالی که هوا بسیار سرد بود با لباس پشمی و یک پیژامه و کفش سرپایی آماده ایستاد ... هشت گلوله از دهانه لوله های تفنگ چهار مامور شلیک شد ... دو تیر درست به روی قلب و بقیه بر روی سینه ... زنده باد مصدق اخرین کلامش بود سپس خونهایش بر زمین ریخت و ازآن لاله های سرخ رویید.


منابع:
خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی / بهرام افراسیابی / چاپ دوم 1370بهار/ انتشارات سخن
سرنوشت یاران دکتر مصدق / عبالرضا هوشنگ مهدوی / چاپ اول 1383/  نشر علم


علی